قالب های شعری

قالب های شعری :

منظور از قالب های یک شعر شکل آرایش مصراع ها و نظام قافیه آرایی آن است شعر به مفهوم  عام آن نه در تعریف می گنجد نه در قالب ولی شاعران ومخاطبان آنها به مرور زمان به تفاهم هایی رسیده اند و شکل های خاص را در مصرع بندی و قافیه آرایی شعر به رسمیت شناخته اند.

به این ترتیب در طول تاریخ جند قالب پدید آمده و شاعران کهن ما کمتر از محدوده این قالب ها خارج شده اند .

فقط در قرن اخیر یک تحول جهش وار داشته ایم که اصول حاکم بر قالب های شعر را تا حد زیادی دستخوش تغییر کرده است.

منظور از قالب های یک شعر شکل آرایش مصراع ها و نظام قافیه ارایی آن است شعر به مفهوم  عام آن نه در تعریف می گنجد نه ددر قالب ولی شاعران ومخاطبان آنها به مرور زمان به تفاهم هایی رسیده اند و شکل های خاص را در مصرع بندی و قافیه آرایی شعر به رسمیت شناخته اند.

به این ترتیب در طول تاریخ جند قالب پدید آمده و شاعران کهن ما کمتر از محدوده این قالب ها خارج شده اند .

فقط در قرن اخیر یک تحول جهش وار داشته ایم که اصول حاکم بر قالب های شعر را تا حد زیادی دستخوش تغییر کرده است.

  1. قالب های کهن

  در قالب های کهن شعر از تعدادی مصراع های هموزن تشکیل می شود  موسیقی کناری نیز همواره وجود دارد و تابع نظم خاصی است.

هر قالب فقط به وسیله نظام قافیه آرایی خویش مشخص می شود و وزن در این میان نقش چندانی ندارد از میان بی نهایت شکلی که می توان برای قافیه آرایی  داشت فقط حدود ۱۴ شکل باب طبع شاعران فارسی قرار گرفته و به این ترتیب قالبهای شعری رایج را پدید اورده است:

قصیده، مثنوی،غزل، قطعه، ترجیع بند، ترکیب بند، مسمط، مستزاد،رباعی ، دوبیتی، تصنیف، چهار پاره، مفرد و تضمین .

  1. قالبهای نوین

 تا اوایل قرن حاضر هجری شمسی شاعران ما دو اصل کلی تساوی وزن مصراع های شعر و نظم ثابت قافیه ها را رعایت کرده اند و اگر هم نوآوری  در قالب شعر داشته اند باحفظ این دو اصل بوده است در آغاز این قرن شاعرانی به این فکر افتادند که آن دو اصل کلی را کنار بگذارند و نو اوری را فراتر ار ان حد و مرز گسترش دهند شعری که به این تریب سروده شد شکلی بسیار متفاوت با شعر های پیش از خود داشت.

در این گونه شعر ها شاعر مقید نیست مصراع ها را وزنی یکسان ببخشد و  در چیدن مصراع های هم قافیه نظامی ثابت را چنان که مثلا در غزل یا مثنوی بود رعایت گند طول مصراع تابه طول جمله شاعر است و قافیه هم هرگاه شاعر لازم بداند ظاهر می شود در این جا ازادی عمل بیشتر است و البته از موسیقی شعر کهن بی بهره است.

پدید آورنده جدی این قالبها را نیما یوشیج می شمارند البته پیش از نیما یوشیج نیز اندک نمونه هایی از این گونه شعر  دیده شده است ولی نه قوت ان شعر ها در حدی بوده که چندان قابل اعتنا باشند و نه شاعران انها با جدیت این شیوه را ادامه داده اند .

نو گرایی نیما و پیروان او فقط در قالبهای شعر نبوده انها در همه عناصر شعر معتقدند به یک خانه تکانی جدی بودند و حتی می توان گفت تحولی که به وسیله این افراد در عناصر خیال و زبان رخ داد بسیار عمیق تر وکارسازتر از تحول در قالب شعر بود .

شاعران کخن سرا می کوشیدند نظام موسیقیایی را حفظ کنند هرچند در این میانه اسیبی هم به زبان وخیال وارد شودو شاعران نوگرا می کوشیدند  ازادی عمل خویش در خیال و زبان حفظ کنند هر چند اسیبی  متوجه ی موسیقی شود . پس می توان گفت پیدایش شعر نو ناشی از یک سبک سنگین کردن ئمجدد عناصر شعر و ایجاد توازنی نوین برای انها بوده است.

شعر ازاد

شعر سپید

قصیده

قصیده نوعی از شعر است  که دو بیت مصراع اول و مصراع های دوم بقیه ی بیت های ان هم قافیه اند.

طول قصیده از ۱۵ بیت تا ۶۰ بیت می تواند باشد.

قصده  را می توان به شکل زیر تصویر کرد:

……………..الف//////…………….ب

…………….ب////////…………….ج

……………ج/////////…………….الف  

لحن و موضوع قصیده حماسی است و در ان از مدح و مفاخره و هجو وذم و… سخن می رود و مسائل دیگر ازقبیل مسائل اخلاقی و دینی  

وصف طبیعت در قصیده جنبهی فردی دارد .

هرچند قصاید شاعرانی چون ناصر خسرو به موضوعاتی مذهبی و فلسفی و منوچهری و خاقانی به وصف طبیعت و سنایی به عرفان و مسعود سعد به حسبیه معروفند اما مضمون اصلی قصیده مدح است و در قصاید عنصری و انوری موضوع اصلی مدح کردن شاهان است.

قصیده  قالب رایج شعر فارسی از اویل قرن چهارم تا پایان قرن ششم لست و از این تاریخ به بعد غزل  اندک اندک جای ان را می گیرد اما اوج قصیده سرایی در قرن پنجم وششم است در قرن ششم بر راثر تحولات سیاسی و اجتماعی که رخ می دهد (بر روی کار آمدن سلجوقیان) بازار مدح ارز رونق می افتد و تصوف رواج می یابد و قصده که اصل موضوع ان ستایش  ممدوح در پایان شعراست  جای خود را به دیگر قالب های شعری می دهد  هرچند از این دوره به بعد هم قصیده دیده میشود اما دیگر قالب رایج نیست غزل حتی وظیفه ی اصلی قصیده که مدح باشد رانیز بر عهده می گیرد. سرانجام  در قرن هفتم سعدی در پی قصیده ی مرگ قصیده را رسما اعلام می کند و ساختمان سنتی ان در هم می شکند بعضی قصیده را “حماسه ی دورغین” خوانده اند چرا که در ادبیات حماسی قهرمان افلب یک موجود اساطیطی است که کار های عجیب و خارج  از توان بشر معمولی انجام می دهد ولی در قصیده همه ی این صفات در مورد شخصی که کاملا او می شناسیم و می دانیم هیچ یک از این کارها را نمی تواند بکند به کار می رود در قصیده هایی که در مدح سلطان محمد غزنوی سروده شده است بله نونه هایی خوبی از این اغراغ ها بر می خوریم که حتی اندکی هم با واقعیت شخصیت او سازگار نبوده است.مثنوی واژهایی از کلمهی مثنی به معنی دوتایی گرفته شده است زیرا در هر بیت دو قافیه امده است که با قافیه بیت بعد فرق می کند مثنوی را می توان به شکل زیر تصویر کرد:

………….الف…………///////الف

…………ب……………///////ب

…………ج…………….//////ج

…………د…………….///////د

از انجا که مثنوی به لحاظ قافیه محدودیت ندارد بیشتر  برای موضوعات طولانی به کار می رود.

خصوصیات مثنوی باعث شده است که داستان ها  اغلب در قالب مثنوی سروده شوند . علاوه  بر داستلن سرایی برای هر موضوعی که طولانی باشد هم از مثنوی استفاده می شود.

مثلا در ادبیات اموزشی مثل اموزه های صوفیان هم از غالب مثنوی بهره می بردند سرودن مثنوی از قرن سوم و چهارم هجری اغاز شده است که از بهترین مثنوی ها می توان به شاهنامه فردوسی حدیقه سنایی خمسه نظامی و مثنوی مولوی اشاره کرد.

قدیمی ترین مثنوی سروده شده است که اکنون به جز چند بیت چیزی ازان در دست نیست مربوط به رودکی است که متن کلیله ودمنه را در قالب مثنوی به نظم در اورده بود.

غزل

“غزل” در لغت به معنی “حدیث عاشقی” است در قرن ششم که قصیده در حال زوال بود غزل پا گرفت و در قرن هفتم رسما قصیده را عقب راند و به اوج رسید در قصیده موضوع اصلی ان است که در اخر شعر مدح کسی گفته و در واقع منظور اصلی ممدوح است اما در غزل معشوق مهم است در اخر شعر شاعر اسم خود را می اورد و با معشوق سخن می گوید و راز ونیاز می کند . این معشوق گاهی زمینی است اما پست وبازاری نیست و گاهی اسمانی است و عرفانی.

ابیات غزل بین ۵ تا۱۰ بیت دارد و دو مصراع اولین بیت و مصراع دوم بقیه ابیات هم قافیه اند غزل را می توان به شکل زیر تصویر کرد:

………….الف…………..///////الف

…………ب//////……….الف

………..ج///////……….الف

موضوعات اصلی غزل بیان احساسات و ذکر معشوق و شکایات از بخت روزگار است . البته موضوع غزل به این موضوعات محدود نمی شود و در ادب فارسی به غزل های بر می خوریم که شامل مطالب اخلاقی و حکیمانه هستند. هرچند غزل فارسی تحت تاثیر ادبیات عرب به وجود امده بدین معنی که در ادبیات غرب قصایل غنایی رواج یافت (در این زمان قصیده در ایران مدحی بود و غزل فقط در قسمت اول ان دیده می شود) در قرن پنجم به تقلید از این قصاید غنایی غزل فارسی به عنوان نوع مستقلی از قصیده جدا شده اما موضوعات غزل فارسی اصالت دارد و مثلا غزل عرفانی به سبک شاعرانی ما در ادبیات عرب نادر است.

قطعه

“قطعه ” شعری است که معمولا مصراع های اولین بیت ان قافیه نیستند ولی مصراع دوم تمام ادبیات ان هم قافیه اند طول قطعه دوبیت یا بیشتر است.

…………….الف///////…………….ب

…………….ج/////////…………….ب

…………….د//////////……………ب

قطعه را بیشترین در بیان مطالب اخلاقی و تعلیمی و مناظره نامه نگاری به کار می رود قدیمی ترین قطعه ها مربوط به ابن یمین است و از بین شاعران معهصر پروین اعتصامی نیز بیشتر اشعارش را در قالب قطعه سروده است پروین اعتصا می مناظره های زیادی دز قالب  قطعه دارد از ق بیل مناظره نخ وسوزن، سیر وپیاز و…

شکل تصویری قطعه به شکل زیر است :

علت نامگذاری قطعه این است که شعر با قالب قطعه مانند ان است که از وسط یک قصیده برداشته شده است و در واقع قطعه ای از یک قیده ایست

 

نشنیده ای که زیر چناری کدوبی —– برست و بردمید لر او به  روزبیست

 

پرسید از چنار که تو چند روزه ای؟—-گفتا چنار سال مرا بیشتر زسی است

 

خندید پس بدو که من از تو به بیست روز—– برتر شدم بگوی که این کاهلیت چیست؟ 

 اورا چنار گفت که امروز ای کدو—–با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است

فردا که بر  من و تو وزد باد مهرگان—– انکه شود پدید که نامرد و مرد کیست!!!

                                                             (انوری)

ترجیع بند                                                                                                                                                                

 ترجیع بند از چند قطعه شعر تشکیل شده است که هر کدام از این قطعه شعر ها دارای قافیه و وزن یکسان هستند و در اخر هر رشته شهر یک بیت یکسان با قفیه ی یکسان با قافیه ای جداگانه تکرار می شود.

بهترین ترجیع بندها مربوط به سعدی ، هاتف، و فرخی است.

از ترجیع بندهای معروف ادبی فارسی ترجیع بندهاتف است که بیت ترجیع ان این است:

که نیکی هست وهیچ نیست جز او—-وحده لا اله ال هو

نمونه ای ترجیع بند از دیوان سعدی :

دردا که به لب رسید جانم —-آوخ که ز دست شد عنانم

کس دید چو من ضعیف هرگز—- کز هستی خویش در گمانم

پروانه ام اوفتادن  و خیزان —- یکبار بسوز و وارهانم

گر لطف کنی به جای اینم—  ور جور کنی سرای انم

یاران به نصیحتم چه گویند —بنشین وصبور باش ومخروش

 ای خام من این خام من این چنین در اتش—- عیبم مکن ار براورم جوش

تا جهد بود به جان بکوشم—– و آنگه به ضرورت از بن گوش

بنشینم و صبر پیش گیرم —-دنباله ای کار خویش گیرم

ای بر تو قبای حسن چالاک —-صد پیرهن از جدائیت چاک

پیشت به تواضع است گویی —- افتادن آفتاب بر خاک

ما خاک شویم و هم نگردد—- خاک درت از جین ما پاک

مهر از تو توان بریده هیهات —-کس بر توان گزیده حاشاک

بنشینم و صبر پیش گیرم —- دنبالهای کار خویش گیرم

**توضیح:به علت طولانی بودن ترجیح بند  تنها قسمتهایی از ان انتخاب شده است که نشان دهنده ساختار شعری ترجسح بند باشد.

ترکیب بند

ترکیب بند از لحاظ ساختار شعری مانند ترجیح بند است تنها تفاوت این دو این است که بیت تکرار شده در بین قطعه های شعری یکسان نیستند.

از ترکیب بند های معروف ترکیب بند محتشم کاشانی در توصیف واقعه کربلاست.

نمونهای ترکیب بند از وحشی بافقی

دوستان شرح پشیمانی من گوش کنید —- داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید —- گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این اتش جانسوز نهفتن تا کی —- سوختم سوختم این سوز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن گویی بودیم —- ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل و دین باخته دیوانه رروی بودیم —- بسته سلسله ی سلسله مویی بودیم

کس در ان غیر از از من و دل بند نبود —- یک گرفتار از جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت—- سمبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت

این همه مشری و گرمی بازار نداشت—- یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول ان کس که خریدار بودش من بودم —-باعث گرمی بازار شدش من بودم

**توضیح: به علت طولانی بودن تنها قسمتهایی از ترکیب بند که نشان دهنده ساختار شعری ان میباشد انتخاب شده است .

مسمط :

مجموع جدید مصرع های هم فافیه (بند مسمط)و یک مصراع که قافیه ان مستقل است ( رشته مسمط یا مصراع تسمیط ) و این شکل چند بار با قافیه های متفاوت تکرار میشود .

و اما مصراع های جدا با هم قافیه دارند بدین نحو : الف ــ الف ــ الف ــ ب ــ ب ــ ب ــ ی ــ ح ــ ح ــ ج ــ ی

به مسمط های بند مسمط و رشته مسمط انها مجموعه سه مصراع باشد مسمط مثلث به جهار مصراع مربع و به پنج مصراعی مخمس و به شش مصراعی مسدس گویند مسمط حداقل مثلث و حداکثر مسدس است و همه ای مسمطات منچوهری مسدس است .

مانند :

گویی بط سپید جامع به صابون زده است —- کبک دری ساق پای در قدح خون زده است

بر گل تر دلیب گنج فریدون زده است —- لشکر چین در بهار خیمه به ماهون زده است

لاله ی سوی جویبار خرگه بیرون زده است —- خیمه ان سبز گون خرگه ی این اتیشن

باز مرا طبح شعر سخت به جوش امده است —- کم سخن عندلیب گوش به گوش امده است

از شغب مردمان لاله به جوش امده است —- زیر به بانگ امده است بم به خروش امده است

نسترن مشک بوی مشک فروش امده است —- سیمش در گردن است مشکش در استین

مسمط معمولا ساختمان قصیده را دارد اول ان تقزل است و بعد تخلص به مدح میپردازد این نوع جدید مسمط است که به ابتکار منوچهری از مسمط قدیم ساخته  شده است مسمط قدیم بیتی است چند لختی که لختهای ان یک قافیه دارد (قافیه درونی ) و لخت اخری ان با لخت های اخر ابیات دیگر هم قافیه است ( قافیه بیرونی ) او گاهی به این گونه اشعار شهر مسجع گویند و نمونه ان در اشعار مولانا زیاد است .

دیده سیرست مرا جان دلیر است مرا —- زهر شیر ست مرا زهره تابیده شده ام

شکر کند عاشق حق کز همه بردیم سبق —- بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم

باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان —- که از رخ ان شاه جهان فرخ فرخنده شدم

این ابیات را میتوان به شکل زیر ( مسمط و مربع) نوشت:

دیده سیرت مرا —- جان دلبر است مرا

زهره شیرست مرا —- زهره تابنده شدم

که هر مصراع ان دو بار مفتعلن و به عروصی مربع است که در شعر فارسی مفعول نیست و در ابیات فارسی معمولا مسدس و یا مثمن هستند  از این رو منوچهری این پاره ها را طولانی تر کرد و به حد مصراع مفعول در شعر فارسی رساند .

مستزاد:

مستزاد شعری است که در اخر مصراع ها یک رباعی یا غزل یا قطعه جمله کوتاهی از نصر اهنگن و مجع اضافه میکند که از لحاظ معنی به ان مربوط است ولی با وزن اصلی شعر هماهنگ نیست.

در واقعه کلمه مستزاد به معنی زیاد شده هم همین معنی را مدهد و علت نام گذغاری این نوع شعر هم قطعه اضافه شده در پایان هر مصراع است.

نمونه ای چند مستزاد

گیرم که ز مال و زر کسی قارون شد —- مرگ است زپی

یا ان که به علم و دانش افلاطون شد —- کو حاصل وی

انوخته ام ز کف همه بیرون شد —- کو ناله ی نی

ز اندیشه کونین دلم پر خون شد —- کو ساغر می

گر حاجت خود بری به درگاه خدا —- با صدق وصفا

حاجات ترا کند خداوند روا —- به چون و چرا

زنهار مبر حاجت خود در بر حق —- با جامعه دلق

که از خلق نیاید کرم وجود عطا —- بی شرک و ریا

رباعی

رباعی از کلمه رباع به معنی چهار تایی گرفته شده است .

رباعی شعری ات چها مصراعی که در وزن لا حول و لا قوه ا لاباالله سروده میشود

سه مصراع اول رباعی تقریبا مقدمهای برای منظور شاعر هستند و حرف اصلی در مصراع چهارم گفته میشود

رباعی در قدیم از لحاظ موضوع میتوان به سه دسته تقسیم کرد:

الف : رباعی عاشقانه ) مثل رباعی های رودکی

ب: رباعی صوفیانه) مثل رباعی های ابو سعید ابوالخیر  عطار و مولانا

ج: رباعی فلسفی ) مثل رباعی های خیام

شکل رباعی به صورت زیر است :  

………………………الف………………////////الف

……………………..ب/////……………………الف

البته در زمان های قدیم بعضی رباعی ها دارای چهار مصراع  هم قافیه بودند .

نمونه هایی از رباعی :

جز من اگرت عاشق شیدا ست بگو —-ور میل دلت به جانت ماست بگو

ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو —-گر هست بگو  نیست بگو

 

هر سبز ه که بر کنار جوییرسته است —-گویی زلب فرشته خویی رسته است

پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی —-کان سبزه ز خاک لاله رویی استت

دو بیتی

کلمه دوبیتی علاوه بر  این که در مورد رباعی به کار می رود به معنی شعری است که دارای چهار مصراع است .

دو بیتی شعری است که دارای چهار مصراع است و می تواند در هر وزنی سروده شود .

رباعی نیز در واقع یک نوع دو بیتی است که وزن خاصی دارد.

بیشتر دوبیتی ها مربوط به بابا طاهر است.

نمونه هایی از دو بیتی های بابا طاهر:

دل عاشق به پیغامی بسازد —- خمار الوده باجامی بسازد

مرا کیفیت چشم تو—- ریاضت کش به بادامی بسازد

****

ز دست دیده و دل هر دو فریاد —-هر انچه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد—-زنم بر دیده تا دل گردد ازاد

***

جوونی هم بهاری بود و گذشت —-به ما یک اعتبار بودو بگذشت

میون ما و تو یک الفتی بود—-که ان هم نو بهاری بودو گذشت

 

 

تصنیفبوی جوی  مولیان اید همی —-یاد یارمهربان اید همی

این شعر منسوب به رودکی  را که همراه با چنگ خوانده می شده شاید بتوان تصنیف دانست و ان به بعد نیز عده ای از شاعران اشعار خویش را همراه با عود و چنگ می خوانده اند.

در قرن ششم و هفتم تصنیف سرائی معمول بوده است چنان که دولتشاه سمرقندی نوشته است عبد القادر عودی برای ابن حسام هروی تصنیفی سروده است .

در روزگار صفویه نیز سرودن تصنیف معمول بوده است از جمله از تصنیف سرایان می توان به شاهمراد خوانساری اشاره کرد که تصنیف های متعدد را سروده .

در عهد زندیه تصنیف های زیادی درباره لطف علی خان زند سروده شد .

در زمان ناصر الدین شاه نیز ترانه های زیادی دهان به دهان بر گشت که می توان به تصنیف هایی در باره  ظل السلطان در دوران حکومتش در اصفهان یا تصنیف درباره ی ماشین دودی شهر ری اشاره شد اما مشهورترین تصنیف ساز دودره قاجاریه میرزا علی اکبر خان شیدا بود که همراه با تصنیف سه تار میزد.

عارف قزوینی تصنیف ساز و شاعر معروف اولین کسی بود که تصنیف را برای مقاصد سیاسی و میهنی سرود ماک الشعرای بهار و رهی معیری نیز از تصنیف سازان معروف بودنند.

نمونه ای از تصنیف های  ملک الشعرای بهار که در دستگاه ماهور خوانده می شود:

زمن نگارم/ خبر ندارد/ بحال زارم/ نظر ندارد

خبر ندارم/ من از دل خود/ دل من از من/ خبر ندارد

کجا رود دل که دلبرش نیست / کجا پرد مرغ/ که پر ندارد

امان از این عشق/ فغان از این عشق/ که غیر خون/ جگر  ندارد

همه سباهی/ همه تباهی/ مگر شب ما / سحر ندارد

بهار مضطر مثال دیگر/ که اه و زاری / اثر ندارد

چهار پاره

چهار پاره از قالب های جدیدی است که همزمان با رواج شعر نو به وجود امده است .

چهار پاره مجموعه ای از دو بیتی است که در کل یک شعر را می سازد

دوبیتی های تشکیل دهنده چهار پاره از لحاظ قافیه با هم تفاوت دارند.

نمونه ای از چهار پاره:

کند وی افتاب به پهلو فتاده بود —-زنبور های نور ز گردش گریخته

در پشت سبزه های لگد کوب اسمان —-گلبرگ های سرخ شفق تازه ریخته

*****

کف بین پیرد باد در امده ز راه دور —-پیچیده شال زرد خزان را به گردنش

ان روز میهمان درختان کوچه بود—- تا بشنود راز خود از فال روشنش

*****

در هر قدم رفت درختی سلام گفت —-هر شاخه دست خویش به سویش دراز کرد

او دست های یک یکشان را کنار زد  —-چون کولیان نوای غریبانه ساز کرد

*****

ان قدر خواند که زاغان شامگاه —- شب را ز لا به لای صدا زدند

از بیم ان صدا برگ ها به زمین ریخت—- گویی هزار چلچله را در هوا زدند

*****

شبهمچون ابی از سر این برگها گذشت—- هر برگ همچو نیمه دستی بریده بود

هرچند نقشی از کف این دست ها نخواند—- کف بین باد طالع هر برگدیده بود

                                                                      (نادر نادرپور)

مفرد

هر شعری حداقل یک بیت دارد.                                                                                                                      

مفرد شعری تک بیتی  است که  شاعر تمام مقصود خود را در همان یک بیت بیان می کند.

مفرد یا همان تک بیت اغلب برای بیان نکته های اخلاقی به کار می رود.

در مفرد گاهی دو مصراع هم قافیه اند و گاهی بدونه قافیه.

بعضی از شعرا دارای تک بیتی های زیادی عستند. مانند سعدی که در پایان دیوانش به تعداد زیادی از این مفرد ها بر می خوریم  که تحت عنوان مفردات تقسیم بندی شده اند.

بعضی گفته اند که مفرد در واقع همان ضرب المثال است که به شعر بیان شده است.

نمونه هایی از مفردات:

چای ملخی نزد سلیمان برد—- زشت است و لیکن هنر است از موری

***

مردی نه به قوت است شمشیر زنی—- ان است که توانی نکنی

 تضمین

تضمین به طور کلی به این معنی است که قطعاتی از شعر شاعر دیگر در داخل شعر خود بیاورد.

در بین شاعران چون حافظ و سعدی و… تضمین به این معنی بوده است که که با ذکر اسم شاعر مصراع یا بیتی از شعر او را در میان غزل یا قصیده خود بیاورند .

مثلا سعدی غزلی دارد که این این گونه شروع می شود :

من از ان روز که در بند تو ام ازادم —- پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

و حافظ در غزلی مصراع اول این غزل را به این صورت تضمین کرده است:

زلف بر باد مده تا ندهی بربادم—-ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم

.

.

.

و در اخر مصراع سعدی را تضمین می کندو می گوید :

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی —- من از ان روز  که در بند تو ام ازادم

اما تضمین در بین شعرای سده ی اخیر به این معنی است با شعری از شعرای قدیمی مسمط بسازد.

مثلا غزلی از سعدی یا حافظ را تضمین می کنندو با اضافه کردن ابیاتی هم وزن و هم قافیه مصراع های اول ان شعر شعری می سرایند که در قالب مسمط  چهار یا پنج یا شش مصراعی است.

این نوع تضمین در قدیم موسوم بود و در سالهای اخیر متداول شده است .

یکی از تضمین های معروف مربوط به ملک الشعرای بهار است ک غزلی از سعدی را تضمین کرده است.

قسمتی از شعر در زیر اورده شده است:

ابیاتی که به رنگ نارنجی اورده شده است مربوط به غزلی از سعدی است که ملک الشعرای بهار آن را در بین شعر خود اورده است.

سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست —–  یا چون شیرین سخنت نخلشکر باری هست

یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست —–  هیچم از نیست تمنای توام باری هست

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست —–  یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست

لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس —–  به هوس بال زد و گشت گررفتار قفس

پاینده تو ندارد سر مساری کس —–  موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس —–  که به هر حلقه ای زلفت تو گرفتاری هست

بی گلستان تو در دست بجز خاری نیست —–  به ز گفتار تو بی شائبه گفتاری نیست

فارغ از جلوهای حسنت و دیواری نیست —–  ای که د ردار ادب غیر تو دیاری نیست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست —–  در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم —–  شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم

منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم —–  نزد اعمی صفت مهر منور نکنم

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم —–  همه میدانند که در صحبت گل خاری هست

ضعر نیمایی

شکل نیمائی که به شعر ازاد میگویند

نیمائی شعری است با وزن و عروضی منتها ارکان ان مانند شعر سنتی محدود به دو و سه و چهار رکن نیست و قافیه جای منظمی و مشخصی ندارد.اشعار نیما و اخوان و فروغ و سپهری و بیشتر شاعران نو پرداز بدین شکل است.

نمونه ای از شعر نیمائی از فروغ فرخزاد:

هدیه:

من از نهایت شب حرف میزنم

من از نهایت تاریکی

و من از شب حرف میزنم

***

اگر به خانه من امدی برای من ای مهربان چراغ بیاور

و یک دریچه که از من

به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

شعر ازاد

شکل شاملوئی که بدان شعر سپید گویند . این نوع از شعر وزن و اهنگ دارد منتها عروضی نیست و قافیه در ان جای ثابتی ندارد اغلب شعرهای احمد شاملو چنین است:

نمونه ای از شعر احمد شاملو:

سروده برای مرد روشن که به سایه رفت

قناعت وار

تکیده بود

باریک و بلند

چون پیامی دشوار

در لغتی

با چشمانی از سوال و عسل

 

و رخساری بر تافته از حقیقت و باد

مردی با گردش اب

مردی مختصر

که خلاصه خود بود

خر خاکی ها ی در جنازات به سوء زن مینگرند

***

بیش  از ان که خشم خاکسترش کند

تسمه از گرده گاو توفان کشیده است

ازمون ایمانهای کهن را

بر قفل معجزهای عمیق

دندان فرسوده بود

بر پرت افتاده ترین راهها

پو زار کشیده بود

رهگذری نامنتظر

که هر بیشه و هر پل آوازش را میشناخت

***

جاده ها با خاطر ی قدم های تو بیدار میماند

که روز را پیشتاز می رفتی

هر چند سپیده تو را

از ان پیشتر دمید

که خروان بانگ سحر کنند

مرغی در بالهایش شکفت

باغی در رختش

ماد رعتاب تو می شکوفیم

در شتاب

مادر کتاب تو می شکوفیم

در دفاع از لبخند تو

که یقین است و باور است

دریا به جرعه ای که تو از چاه خورد های حسادت میکند

این شعر را احمد شاملو در رثای جلال ال احمد حسادت میکند

شعر سپید

شعر موج نونه وزن عروضی ندار بلکه اهنگ  و موسیقی ان حتی مانند شعر سپید هم مشخص نیست و در حقیقت فرق ان در نثر به معنای ان است .

در شعر سپید تشبیهات و اسعارات با زبان شعر بیان می شود و جز  لطافت و تاثیر گذار معنوی در ظاهر فرقی با نثر نارد

نمونه ای شعر موج از احمد رضا احمدی

قلب تو ………

قلب تو هوا را گرم کرد

در هوای گرم

عشق ما تعرف پذیر بود و

قناعت به نگاه در چاه اب

***

مردم که از گرما

در بارا آمدند

گفتی از اطاق بروند

چراغ بگذارند

من ترا دوست دارم

***

ای تو

ای تو عادل

تو عادلانه غزل را

رد خواب

در ظرف های شکسته

تنها نمی گذاری

در اطراف انفجار

یک شاخه له شده انگور است

قضافت از توست

***

شاخه ابریشم را از چهرات بر می دارم

گفتم از توست

گفتی : نه باد اورده است

***

هنگام که در طنز خاکستری زمستان

زمین را تازیانه میزدی

خون شقایق از پوستم بر زمین ریخت

 

                                                                           

ویـــراســــتــــاران:

         جــــعــــفــــر دوســــتـــــی و مــــــحـــــمــــــود فـــــــرح آور از دبیرستان کارودانش والفجر شهر بهار

نویسنده : محمد امین قروه ای